• وبلاگ : خط سبز
  • يادداشت : ازدواج وجوانان
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    بازي سکوت

    رو صندلي بيمارستان نشسته بودم. روبروم عکسي رو ديوار نصب بود. حتماً همتون اين عکس رو بارها ديدين. درست زير عکس چند نفر مشغول صحبت بودند. خيلي سعي مي کردم حرف هاشون رو نشنوم. ولي اينقدر بلند صحبت مي کردن، که نمي شد نشنيد. طرف ديگه راهرو يه نفر داشت با موبايل صحبت مي کرد. چند تا صندلي اونطرف تر يه پيرمرد داشت بيماريشو واسه يه خانومي توضيح ميداد. يه پسر بچه با مزه هم بود که فکر کنم حوصله اش سر رفته بود . 35 بار طول اين راهرو رو دويد( دقيقاً شمردم ) و صداي پاش همه سالن رو گرفته بود. هر از گاهي پرستار هم مي اومد و يه ساکت باش مي داد و مي رفت.بعد، يه سکوت چند دقيقه اي حاکم مي شد و دوباره روز از نو ... زل زده بودم به عکس و از خجالتم هيچي نمي گفتم. هر چند که حرفي نمي زدم اما درونم غوغايي بود. اينقدر ذهنم شلوغ بود، که اگه يه بلند گو ميذاشتن، همه تو بيمارستان سرسام مي گرفتن.


    در اندرون من خسته دل ندانم که کيست که من خموشم و او در فغان و غوغاست


    داشتم به سکوت فکر مي کردم ولي در درونم نمي دونم با کي حرف مي زدم. من با اون حرف مي زدم يا اون با من. نمي دونم چرا اين همه پراکنده حرف مي زد. اين همه موضوع يکجا و با هم. اي بابا اصلاً کي دعوتش کرده بود، که اين همه حرف مي زد. انگار من اين وسط نقشي نداشتم. مگه من نبايد بگم ساکت ديگه حرف نزنه ؟ پس چرا داره ادامه ميده؟ فکر کنم بهتره صدامو بلند کنم شايد ساکت بشه. ولي تو بيمارستان جاش نبود. بعداً حسابشو ميرسم. باز خوبه تو بيمارستان يه پرستاري هست که هر از چند گاهي يه سکوتي ايجاد مي کنه. ولي مثل اينکه اين داخل خبري از قانون نيست . از کسي حساب نمي بره. فکر کنم بهتره يکي از اين عکس ها رو بخرم اون تو نصب کنم. شايد عمل کنه. شنيدم ميگن تا ساکت نباشي صداي باد رو نمي شنوي، صداي رودخانه، بارون،... خوب با اين همه سرو صدا که من نمي تونم اين صداهارو بشنوم ! شنيدم ميگن سکوت بالاترين عبادته. پس اينطور که معلومه من نمي تونم بهترين عبادت رو انجام بدم نمي دونم به چه زبوني ازش خواهش کنم يه چند دقيقه ساکت بشه تا منم بتونم بشنوم هستي به من چي ميگه.